چندی است که آقای رضا پهلوی، به راه افتاده وبرای رسیدن به رویاهای دور ودرازش، از هم پیمانی با اهریمن هم رویگردان نیست. سی وسه سال است که حکومت اسلامی به دنبال درهم شکستن معترضین بیرون از کشور به هر ترفندی دست زده و حتی از جنایت نیز کوتاهی نکرده است. سفر اخیر آقای رضا پهلوی در پوشش دفاع از حقوق بشر به کشور های؛ آلمان،هلند و فرانسه، با شکست آغاز و سرانجام با شکست نیز به پایان رسید و تنها چند روزی مبدل به یک هیاهوی رسانه یی شد. این جنجال برنامه ریزی شده از سوی مشاورین ناآگاه رضا پهلوی باعث شد تا چند مسئله اساسی مطرح شود :
1 ـ آیا رضا پهلوی برآن است ، که برای رسیدن به آرزوهای دور و درازش به شاهی برسد، تاج کیانی را ازچنگال آژی دهاک بیرون آورد؟ 2ـ آیا رضا پهلوی به سفارش آمریکا، دست بسوی اصلاح طلبان دراز کرده است تا در بر پایی یک نوع حکومت اسلامی رقیق، در ایران با آنان شریک شود ؟ 3ـ آیا هدف رضا پهلوی چوب گذاشتن لای چرخ طرفداران جمهوری در ایران است؟
ازدیدگاه حقوق اساسی، آرزوی برپایی سلطنت درکادر قانون اساسی پیشین ایران ، تلاشی برای به عقب کشیدن چرخ زمان است. فرض حاکمیت ملی، که سلطنت برآن استوارشده است، نقش مردم دربنیادهای سیاسی کشور در الزام به دادن رای خلاصه می شود ودادن رای یک تکلیف می شود. و پس از دادن رای نقش آنان به پایان می رسید.وبرمبنای این فرض پادشاه نماینده شخص حقوقی( ملت) است. این تاسیس براشتهای زیاد وپنهان شده ی سرمایه داری نخبه برای رسیدن به قدرت بنا شده است.
انقلابیون فرانسه نتوانستند پس از رسیدن به قدرت به نفوذ وقدرت اشراف و سرمایه داری فرانسه پایان دهند، و در سال 1791 ناگزیر شدند ، با قبول فرض حاکمیت ملی ، پادشاهی لویی شانزدهم را پذیرا شوند.
نارضایتی مردم فرانسه که از روز نخست درصحنه ی مبارزه بودند، موجب شد، که در 23 سپتامبر 1792 نخستین حکومت جمهوری برپایه ی دموکراسی بر پا شود. گردن لویی شانزدهم به زیر گیوتین رفت واصل حاکمیت مردم جایگزین اصل حاکمیت ملی شد. برپایه ی این اصل برابری شهروندان شناخته شد، وشهروندان از حق برگزیده شدن در بنیادهای سیاسی کشور برخوردارشدند، و رای دادن حق مردم شد.
در نخستین قانون اساسی ایران، که از قانون 1791 فرانسه وبرپایی حاکمیت ملی بود، مردم صرفا تکلیف به دادن رای داشتند، و ازگزینش در مجلس بی بهره شدند. مظفر الدین شاه قاجاردرفرمان خود برای انتخابات می گوید، مجلسی از شاهزادگان، روحانیون، مالکین، تجار و اصناف تشکیل شود، و مردم خارج از این گروه ها برای همیشه تا فروپاشی سلطنت در ایران از حقوق اساسی خود بی بهره می شوند.
آخوند ها که بر مردم کوچه وبازار نفوذ داشتند، میرزاملکم خان را کافر و اندیشمندان دیگر را معاند اسلام دانسته و در نوشتن قانون اساسی یکه تازمیدان شدند. آخوند ها که سرسپرده ی انگلیس جهانخوار بودند پس از یک سازش پنهانی در چند فتوا به سود مشروطه موضع گرفتند : گفته شد؛ حکومت در غیبت امام زمان اگر مجتهدی پیدا شود، که میراث پیامبر و هم شوکت سلطنت داشته باشد، بهترین است، ولی چون این فرض شدنی نیست امور عبادی وشرعی به مجتهدین واداره امور عرفی به سلاطین اسلام سپرده می شود. از آن جا که حکومت مشروطه فساد کمتری نسبت به سلطنت استبداد دارد، عقلاً و شرعاً حمایت از چنین سلطنتی ضروری است(آخوند؛ محلاتی، نائینی وثقت الاسلام).
درحکومت مشروطه نمایندگان ملت (شریعت) در مجلس شورا به تصویب قوانین در امور عرفی پرداخته وامور شرعی در صلاحیت آخوند ها می باشد.
در مجلس شورا هنگامی که برای تصویب متمم قانون اساسی بحث به آزادی، برابری ، آزادی مطبوعات واحزاب کشیده شد، آخوند ها دشمنی علنی خود را آشکار کردند، وحسن تقی زاده نماینده مجلس را که از حقوق وآزادی های مردم پشتیبانی می کرد، به فساد مسلک سیاسی ومنافات با اسلامیت از کشور بیرون کردند.
در همین مجلس به پیشنهاد آخوند ها در اصل دوم متمم قانون اساسی مقررشد، قوانین عرفی نباید مخالف دین و مذهب باشد، وکنترل آن به هیئتی از آخوند ها سپرده شد. ودر اصل الحاقی مقرر شد، هیچ یک از اصول قانون اساسی ومتمم مربوط به دین ومذهب و احکام آن و مقررات مربوط به سلطنت تغییرناپذیر است.
در این قانون اقلیت های دینی حق وزیری وقضاوت را ندارند، وبا داشتن یک یا دونماینده، کمترین نقشی در مجلس ندارند. وافزوده برآن عامه مردم از حق گزینش در بنیادهای سیاسی کشور بی بهره اند.
آیا رضا پهلوی می داند، که در درازای سی وسه سال گذشته، دموکراسی درکشورهای جهان گسترش یافته وبه گفته استادان حقوق اساسی، جهانی شده است، و برپایی دوباره سلطنت سیرقهقرایی ومحروم کردن مردم از حقوق وآزادی های بنیادین می باشد ؟
آیا در رژیمی که در آن برابری میان شهروندان وجود ندارد، و رضا پهلوی ادعای برتری ژنتیکی! بر دیگران دارد و خود را وارث سلطنت می داند، می توان آن حکومت را دموکراسی نامید؟ رضا پهلوی درمصاحبه اخیر خود کودکانه پاسخ داد؛ « من با مشکل ژنيتکی کاری نمی توانم بکنم!»
پروژه های رضا پهلوی، در راستای نشستن بر کرسی رهبری گروه های مختلف اپوزیسیون و نزدیک شدن به اصلاح طلبان رژِیم در زیر پوشش های فرامسلکی، فرا سازمانی ودفاع از حقوق بشر تاکنون با شکست روبرو شده و نتیجه مثبتی برای غرب نداشته و تنها به اپوزیسیون واقعی ایران آسیب رسانده است. پافشاری روز افزون رضا پهلوی در جولان دادن در صحنه اپوزیسیون ایران، و بهره برداری رندانه به سود سلطنت طلبان، تاکنون فرایندی بجز تفرقه، توطئه و ایجاد دشمنی در میان ایرانیان نداشته است.
بخش بزرگی از مسئولیت شکست اپوزیسیون ایران در برابر حکومت اسلامی بر دوش رضا پهلوی سنگینی می کند. برخی بر این باورند که ازاطرافیان رضا پهلوی باعث ناکامی وی می باشند، ولی گذشت زمان به ما نشان داد که مسئول بیشتر اشتباهات و تقصیرات خود وی است و رضا پهلوی شخصاً محور سرگردانی اپوزیسیون بشمار می رود.
بدون شک رضا پهلوی از اصول دموکراسی که مهمترین اصل آن برابری شهروندان است آگاهی ندارد. وی لجوجانه برای رسیدن به سلطنت پافشاری می کند. نمی توان به سخنان دلنشین رضا پهلوی در باره دموکراسی خواهی و رعایت حقوق مردم، ساده لوحانه اعتماد کرد. تاریخ نشان خواهد داد که مردم ایران بهای سنگین اشتباه و کم کاری اپوزیسیون جمهوریخواه را پرداخت خواهد کرد.
|
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire